سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

ایزابل ( خیییییییییییییییییییییییییییییلی قشنگه )قسمت اول




فشار غربت اونقدر زیاد بود


که با این که می تونست به راحتی ایتالیایی صحبت کنه


تصمیم گرفت حدالامکان با کسی حرف نزنه


حتی برای رفع نیازهای جزئی روزانه سعی می کرد


با علم و اشاره صحبت کنه

   

 

وقتی هم در خانه تنها بود نیازی نبود با کسی صحبت کنه


این مسئله برای مدتی کوتاه ممکن بود مشکلی پیش نیاره


اما بعد از چهار سال


ایوان قدرت تکلم زبان مادری رو هم از دست داده بود


و حالا مشکل جدیدی براش پیش اومده بود


و اون عادت به طمع تلخ غربت بود


پس نیاز به جوشش و آمیزشی دوباره در وجودش شکل گرفت


ایوان فوق العاده به زبان ناشنوایان مسلط بود


به چندین شهر سفر کرد


تا بالاخره تصمیم گرفت کار جدیدی رو شروع کنه


انتخاب زیاد مشکل نبود


با مراجعه به هر آژانس کاریابی


دو یا سه شغل بیشتر موجود نبود


ایوان تدریس در مدرسه کر و لال ها رو به عهده گرفت


دو روز بعد ایوان با علاقه و پشتکار شروع به کار کرد


این علاقه ناشی از این بود


که دیگر هیچ کس برایش غریبه نبود


دیگر تنها نبود


پس از گذشت یک سال


محبت زیادی بین ایوان و شاگردانش به وجود اومده بود


شاگردان ایوان او را بسیار دوست داشتند


اما هیچ یک از راز بزرگ او خبر نداشتند


روزی که بچه ها


بیست و چهارمین سالگرد تولدش رو در مدرسه جشن می گرفتند


ایوان متوجه حضور شاگرد جدیدی میون بچه ها شد


اون ایزابل نام داشت


دختری هجده ساله که اصلیتش فرانسوی بود


و اولین روز بود که به این مدرسه اومده بود


تا آخر مراسم ایوان از حالت های او متوجه شد


که قادر نیست ارتباطی با دیگران برقرار کند


به همین جهت برای او کلاس جداگانه ای در نظر گرفت


اما به او اجازه می داد


با بقیه شاگردان در کلاس عمومی نیز شرکت کند


ادامه دارد ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد