آخرین بار ڪه من از تهِ دل خندیدم
علتش پـول نبود
انعڪاسِ جُوڪ هر روز نبود
علتش، چهرهیِ ژولیدهیِ یڪ دلقڪ,
یا زمین خوردن یڪ ڪور نبود …
ڪه چو یڪ دلقڪ ِگیج
نقش یڪ خنده به صورت دارم و دلم میـــگرید …!
ﮔـﺎﻫـی ﺍﻳـﻨـﮑـﻪ ﺻـﺒـﺢ ﻫـﺎ
ﺩﻟـﺖ ﻧـﻤـﻲ ﺧـﻮﺍﺩ ﺑـﻴـﺪﺍﺭ ﺑـﺸـﻲ
ﻫـﻤـﻴـﺸـﻪ ﻧـﺸـﻮﻧـﻪ ی ﺗـﻨـﺒـﻠـی ﻧـﻴـﺴـﺖ !
ﻧـﻤـی ﺧـﻮﺍی ﻗـﺒـﻮﻝ ﮐـﻨـی ﮐـﻪ ﻳـﮏ ﺭﻭﺯِ ﺩﻳـﮕـﻪ ﺷـﺮﻭﻉ ﺷـﺪﻩ …
شب هایم بروز شده اند ... دردهایم آنلاین ... به مغزم کلیک که می کنم بالا نمی آید !
طاقت ادامه بازی را نداشتم زمانی که رقیب تازه واردم گفت من جسمم را به او می فروشم و تو احساست ... کنار کشیدم چون از نتیجه بازی می ترسیدم !
دلم برای حضور غیاب مدرسه تنگ شده است ... انگار خیلی وقت است که بودن یا نبودنم برای کسی فرقی ندارد !