سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

سهراب ...

تو کجایی سهراب ؟ آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند …

وای سهراب کجایی آخر ؟ زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند !

تو کجایی سهراب ؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند !

ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی ست …

دل خوش سیری چند صبر کن سهراب … گفته بودی قایقی خواهی ساخت !

قایقت جا دارد ؟ من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم …

حبس ...

چه فرقی دارد پُشت میله ها باشی یا در خیابان های شهر در حال قدم زدن وقتی که آرزوهایت در حبس باشند ...

لــــرز ...

عمــریست نشسـته ام پــای لــــرز خربــزه هایی که هیـچ وقت یـادم نمی آید کـی خوردمـشان ...

مترســــک ...

گنجـشـــک ها از مـن آشیــانه می سـازند ، کــلاغ ها به مـن می خنــدند ، ایـن روزهـا مترسـکی شــده ام که ترسـاندن نمـی داند !!!

نیســــت ...

هــر چــه می گردم نیســــت ... رد پایت را می گویم ، انگار زیــر سنگ فرش این خیـابان لعـنتی پنهـــان شده است یا شــاید من در خــیالم با تو قدم زده بـودم ...

بی ادعــــا ...

نم کشیــد گونه هایم ... ســـالهاست کار شانه هایت را می کنند بی ادعــــا ...

دنیــــای عجیب ...

دنیــــای عجیبـی شده است ... برای دروغ هایــمان خدا را قسم می خوریم و به حرف راست که می رسیم می شود جــــان تو ...