سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

چـــــرا ...

چـــــرا همیشــه ...آدمهـــــای تنــوع طلب ....دسـت میگذارنـد روی ....آدمهـــای وفـــــادار ؟؟؟چـــــرا ؟؟؟؟

شــــانه های دخــــترانه ام ...

من تنـهــــا کمی متفـــاوتم وقتی تمام دردهــای دنیــــا روی شــــانه های دخــــترانه ام کوه می شــــود ...

دیـــوانه ...

بگــذار دیـــوانه صدایم کنند ، بگذار بگویـند مجنــون ؛ فرقـی نمی کند ! من تمـام هـــویت خود را از زمانی که اسم مرا دیگر صدا نزدی از یـــاد برده ام !!!

چه تمنای محـــالی ...

در دلم آرزوی آمدنت میمیرد ؛ رفته ای اینک ... اما آیا باز میگردی ؟ چه تمنای محالـــی ! خنده ام می گیرد ...

عـــادت ندارم ...

عـــادت ندارم ... درد دلم را به هر کسی بگویم پس خاکش می کنم زیر چهره خندانم تا همه فکر کنند نه دردی دارم نه قلبی ...

بی گناهی چشمـــانم ...

اینجا من هستم ! نیمکتی چوبی و چتری که بسته است ! دلم تنگ نیست ... منتظر بارانم که قطره هایش بهانه ای باشد برای نمناک بودن لحظه هایم و اثبات بی گناهی چشمانـــم ...

دلیل می خواهنـــد ...

چند وقتیست همه دلگیرند از من ؛ دلیل می خواهنـــد برای غمگین بودنم ، برای ناامید بودنم و برای تلخ شدنم ! نگران نباشید من نه غمگینم ، نه ناامید ، نه تلخ ... فقط مدتیست گم شده اند ... دنبالشان میگردم ! صبرم ... امیدم ... نمی دانم در کدام صفحه ی قصه ی سرگذشت نحسم جاگذاشتمشان ...