از من تا خدا راهی نیست ... فاصله ایست به درازای من تا من … و در این هیاهوِی غریب … من ، این من را نمیابم!
به جرم وسوسه … چه طعنه ها که نشنیدی حوا … ! پس از تو … همه تا توانستند آدم شدند … ! چه صادقانه حوا بودی … و چه ریاکارانه آدمیم!
میخواهم مدتی بخوابم ! نمی دانم چند روز؟ شاید روزی بیدار شوم و دنیا به شکل دیگری باشد و قلب آدم ها…
این روزها با میکاپ کوسه ها پری دریایی می شوند ... آهای تو که پشت پنجره قلبم آواز می خوانی ، دندان هایت را نشان بده ...
زنـــدگـــی چه با خلاف، چه بی خلاف، چه برخلاف گذشت … من فقط گذشتنش رو نفهمیدم … ولـــــی بقیه رو خوب فهمیدم …
تنهــایـم … اما دلتنگ آغــوشی نیستــم … خستــه ام … ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم … چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز … ولــی رازی نـدارم … چــون مدت هــاست دیگــر کسی را خیلــی دوست ندارم … فقط خیلـی هـا را دوست دارم …