-
رفتگر
دوشنبه 19 اسفند 1392 22:00
خوش به حال رفتگر ، درسته شبا با آشغال سر و کار داره ولی روزا با بعضی آدمای آشغال سر و کله نمیزنه !
-
پادشاه
دوشنبه 19 اسفند 1392 21:00
پادشاه باش ،حتی اگر قلمروات اندازه ی عرض شانه هایت باشد !
-
مصنوعی !
دوشنبه 19 اسفند 1392 20:00
از جان دادن هم سخت تر است ... این خنده های مصنوعی !
-
عشقت
دوشنبه 19 اسفند 1392 19:04
آن که جان داد مرا عشقت بود ... آن چه لرزاند مرا هجرت بود …
-
بازمانده
دوشنبه 19 اسفند 1392 18:02
من بازمانده یک قصه ام ... همان یکی که نبود …
-
تعطیل
دوشنبه 19 اسفند 1392 17:01
تعطیل است مثل جمعه ها ، تمام حوصله ی من !
-
فراموشش کن !
دوشنبه 19 اسفند 1392 16:59
آدم فقط در مورد بقیه خیلى راحت می تونه بگه : فراموشش کن !
-
بیهوده
دوشنبه 19 اسفند 1392 15:54
در قحطی تو چه دل خوشی دارند ! بیهوده می آیند و می روند این نفسهای من …
-
یادت
دوشنبه 19 اسفند 1392 14:53
تو رفته ای ، اما ... یادت هنوز چه پابرجاست اینجا !
-
دیوار
دوشنبه 19 اسفند 1392 13:51
باز هم مثل همیشه که تنها می شوم دیوار اتاق پناهم می دهد ،بى پناه که باشى قدر دیوار را خوب میدانی
-
پناهگاه
دوشنبه 19 اسفند 1392 12:48
رفت … تا قطره های دلتنگی که سال ها جا خوش کرده بودن … از پناهگاه چشمانم خارج شوند ...
-
رویاى تو
دوشنبه 19 اسفند 1392 11:47
دوست داشتن را در چشمى بجوى که حتى وقتى بسته است رویاى تو را ببیند …
-
صندلیت
دوشنبه 19 اسفند 1392 10:46
صندلیت را کنار صندلى أم بگذار! همنشینى باتو یعنى تعطیلى رسمى تمام دردها …
-
به سلامتى
دوشنبه 19 اسفند 1392 09:00
به سلامتى کسى که رفت ولى باور رفتنش برا کسى که تنها مونده خیلى سخته ...
-
کجایى ؟!
دوشنبه 19 اسفند 1392 08:39
خوبان را باید روى چشم ها گذاشت ... کجایى ؟! چشم هایم بهانه ات را گرفته اند ...
-
غوغایى
دوشنبه 19 اسفند 1392 07:38
کل دنیا هم بگویند دوستم دارند فایده ندارد ، اما دوستت دارم هاى تو چه غوغایى می کند ...
-
داشتنت !
دوشنبه 19 اسفند 1392 06:06
گاهی وقتا زندگی یعنی دوست داشتن تو بی هیچ امیدی برای داشتنت !
-
عشـــــق یــعنی
دوشنبه 19 اسفند 1392 05:21
عشـــــق یــعنی حـتی اگـه بدونـــی نـمیخوادتــــــ ، بدونــــی نمیشـــــه امــا نتـــونی ترکــشی کنـــی ... نه خــــودشو , نه فکـــــرشو ...
-
شیشه
دوشنبه 19 اسفند 1392 04:20
این روزها شیشه شده ام ، زود میشکنم اما بد می برم ...!
-
بـــد
دوشنبه 19 اسفند 1392 03:19
تـــــو که میتونستى ایـــن همــه بـــد باشى ، غلط کردی اوایل اون همــه خوب بودى …
-
روزی
دوشنبه 19 اسفند 1392 03:18
روزی را میبینم مرغانی که نزد ما دانه چیدند نزد همسایه تخم گذاردند ولی ایمان دارم روزی بوی کبابشان به مشامم خواهد رسید ... اندکی صبر سحر نزدیک است !
-
آهسته
دوشنبه 19 اسفند 1392 01:16
آهسته فتح کرده ای با چشمهایت هرچه داشته ام را ... حالا تمام جهان من مستعمره ی توست ...
-
خنده
دوشنبه 19 اسفند 1392 00:14
خنده را معنی سرمستی مکن ، آنکه میخندد غمش بی انتهاست …
-
قسمت
یکشنبه 18 اسفند 1392 06:05
دلم می گیرد وقتی می بینم تو هستی من هم هستم اما قسمت نیست…
-
کاوه ( قسمت آخر)
شنبه 17 اسفند 1392 10:17
دختره فیس فیس کنان دست کرد تو کیفش و سوییچی دراورد و به کاوه داد و گفت : من می رم سیگار بخرم ، ماشینو روشن کن الان میام کاوه به سرعت سوار اتومبیل سهیلا شد و استارت زد در عقب باز کرد که من بشینم نمی خواستم برم ولی باید با کاوه صحبت می کردم مدتی گذشت ، از پنجره بیرونو نگاه کردم دختره یه عینک آفتابی بزرگ به چشمش زده بود...
-
کاوه ( قسمت دوم )
شنبه 17 اسفند 1392 10:16
پیانو رو آوردن روی صحنه پشتش نشستم صدام لرزید و خوندم فین فین جمعیت در اومده بود زیر چشمی که نگا کردم دیدم خیلیا با دستمال اشکاشونو پاک می کنن آخرش خیلی برام کف زدن زود اومدم بیرون لبخند کوچیکی روی لبام نقش بسته بود از خودم راضی بودم اروم کنار خیابون راه می رفتم طوری می رفتم که شاید دختره هم ببینم ولی دلم نمی خواست کس...
-
خشک
شنبه 17 اسفند 1392 06:03
درخت خشک شده ام ... نمی دانم منتظر بهار باشم …!؟ یا تبر …!؟
-
بعضیا
جمعه 16 اسفند 1392 06:02
بعضیا دوستیشون مثه قرص خوردن میمونه : هر ۸ساعت یه نفر !
-
روی آب است !
پنجشنبه 15 اسفند 1392 06:00
گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر میشود که می خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم ، رویش دراز بکشم آرام و آسوده مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب است !
-
نقاشی ( داستانی مرموز و جالب )
چهارشنبه 14 اسفند 1392 06:44
توی خیابون داشتم می رفتم جلوی یه مغازه پسرکی رو دیدم داشت زار زار گریه می کرد دلم براش سوخت ولی خجالت کشیدم برم بپرسم ناراحتیش از چیه ؟؟؟ برای من به این گندگی چقدر بد بود از یه بچه به این کوچیکی خجالت بکشم باز گفتم برم ولی آخه این همه آدم این همه مردم بی تفاوت رد می شدند و اصلا هیچ کس توجهی نمی کرد حتی کسی یه نیم نگاه...