سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

عناوین یادداشت‌ها

  • کاوه ( قسمت اول) چهارشنبه 14 اسفند 1392 06:44
    چقدر به خودم فحش میدادم که بدبخت ، بی عرضه ، بی زبون زبون داشته باش باید بجنبی وگرنه روزا همین طور به همین وضع می گذره ولی خب نمی تونستم حداقل اینکه تنهایی نمی تونستم با بچه ها که بودم خیلی سر زبون دار می شدم از همه بیشتر و خوش صحبت تر اما تنهایی مث یه بچه خجالتی مودب تو لاک خودم می رفتم اصلا به ریخت و قیافم شک داشتم...
  • خدانگهدار چهارشنبه 14 اسفند 1392 05:59
    رفت بدون گفتن خدانگهدار ... شاید می دانست بدون او حتی نمی خواهم خدا نگهدارم باشد !
  • غریبه سه‌شنبه 13 اسفند 1392 05:58
    آنقدر برای تو بوده ام که دیگر من برایم غریبه است... این گونه است که وقتی میروی می میرم چون نه تو را دارم و نه خودم را…
  • گلدونه ها ( داستانی دوس داشتنی ) دوشنبه 12 اسفند 1392 06:49
    هر سه تایی گلدوشانو که تازه جوونه زده بود گذاشتن لب پنجره که خوب آفتاب بخوره علی که تو بچه ها از همه بزرگتر بود گفت : گلدون هر کی اول گل بده شاه فرنگه رضا گفت : بابام میگه هر کی گلدونش خشک بشه اونو کشته بچه ها ساعتی پای گلدوناشون نشستن و بعدش رفتن بازی به جز گلدونه که هنوز پای پنجره به گلدونش خیره بود بهش می گفت :...
  • بغض دوشنبه 12 اسفند 1392 05:56
    میشنوی؟ دیگر صدای نفسم نمی آید … به دار کشیده مرا بغض نبودنت …
  • همیشه یکشنبه 11 اسفند 1392 05:54
    صدای خنده دوستانم غمهایم را هم می خنداند ، همیشه بخند تا غمها آزارم ندهند …!
  • یه غریبه … شنبه 10 اسفند 1392 05:52
    به سلامتی عشقم که دیوانه وار دوسش دارم اما دیگه مال من نیست … سخته دیدن دستای عشقت تو دستای یه غریبه …
  • کمی سنگین است ... جمعه 9 اسفند 1392 05:51
    نه اینکه زانو زده باشم ، نه …! فقط بی کسی کمی سنگین است ...
  • بمان ! پنج‌شنبه 8 اسفند 1392 14:34
    بــوی مـاه مـی دهــی ! در آسمـانــم بمان !
  • آدم نیست ... ! چهارشنبه 7 اسفند 1392 05:48
    رو بعضی ها باید برچسب زد : تست شد ، آدم نیست ... !
  • طعم لب های تو سه‌شنبه 6 اسفند 1392 05:47
    طعم لب های تو شاید جزو چهار مزه ی اصلی نباشه اما اصلی ترین مزه زندگیه منه!
  • حوصله ندارم ... دوشنبه 5 اسفند 1392 05:41
    یه وقتــــــایی هست که جواب همه نگرانیـــات و دلتنگیات میشــه یه جمله که میکوبن تو صورتــــت : بهم گیر نـــــــده ، حوصله ندارم ...
  • تنهایش گذاشته ایم ... یکشنبه 4 اسفند 1392 05:45
    دلــــم به حال مــا می سوزد که من و تو خیلی وقت است تنهایش گذاشته ایم
  • روی ماهت شنبه 3 اسفند 1392 14:00
    اینجــا هیـچ قـرصــی آرام بـخــش نیـستــــــــ مگــر قـرص روی مـاهتـــــــــ ...
  • حسودی شنبه 3 اسفند 1392 07:23
    چه کسی گفته که من تنهایم ؟ من ، سکـوت ، خاطرات ، بغض و اشک همیشه با همیم … بگذار تنهایی از حسودی بمیرد !
  • شایسته شنبه 3 اسفند 1392 06:24
    تاکنون دوستی را پیدا نکرده ام که به اندازه تنهایی شایسته رفاقت باشد ...
  • تو جمعه 2 اسفند 1392 07:18
    دلم خوش نیست ... غمگینم ... کسی شاید نمی فهمد ... کسی شاید نمی داند ... کسی شاید نمی گیرد مرا از دست تنهایی ... تو می خوانی فقط شعری و زیر لب آهسته می گویی : عجب احساس زیبایی ... ! تو هم شاید نمیدانی ... !
  • بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست ! جمعه 2 اسفند 1392 06:21
    برای دل خودم می‌نویسم … برای دلتنگی‌هایم ... برای دغدغه‌های خودم ... برای شانه ای که تکیه گاهم نیست ! برای دلی که دلتنگم نیست … برای دستی که نوازشگر زخم‌هایم نیست … برای خودم می‌نویسم ! بمیرم برای خودم که اینقدر تنهاست !
  • دو نفره جمعه 2 اسفند 1392 04:17
    احمقانه تر از دوست داشتن های یک نفره تنهایی های دو نفره است …
  • خدایا … جمعه 2 اسفند 1392 03:16
    خدایا … می ترسم بگم شکرت بابت این زندگی فکر کنی دارم تیکه میندازم شاکی بشی!!!
  • خیانت جمعه 2 اسفند 1392 02:50
    ترکت می کنم تا هر سه راحت شویم ... من ، تو و رقیبم ... من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت ...
  • هیس … جمعه 2 اسفند 1392 01:15
    هیس … حرفی نزن … صدای نفس هایت رابیشتر از دروغ هایت دوست دارم ...
  • دلگیر جمعه 2 اسفند 1392 01:14
    خدایا یه چیزی می گم دلگیر نشو به خودت قسم دنیات ته نامردیه …
  • ماتم برد ! پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 07:09
    اسباب بازیهایش را جمع کردم … ماتم برد ! وقتی دلم را میان آنها دیدم …!
  • پنهانی پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 06:09
    دیشب سگ گله را دیدم داشت پنهانی با گرگ می خندید … !!
  • ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷﺪﻡ !! پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 05:11
    ﻛﻮﺩﻙ ﺑﻮﺩ … ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺷﺪﻡ !! ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺯییش ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻦ ﺑﻮد ...
  • دوستت ندارد ... پنج‌شنبه 1 اسفند 1392 04:13
    شیرین بهانه بود … فرهاد تیشه میزد تا نشنود صدای مردمی را که می گفتند: دوستت ندارد ...
  • سقوط چهارشنبه 30 بهمن 1392 04:40
    از اسب که بیفتی اسیر سرزنش خاک می شوی ... در این سرزمین سقوط آزاد هم ممکن نیست …
  • آدمیزاد چهارشنبه 30 بهمن 1392 02:39
    دیگر بوی آدمیزاد نمی دهیم ! گرگ ها هم برای خوردنمان ناز می کنند …
  • عـــادت چهارشنبه 30 بهمن 1392 01:38
    وقــتی همه چیز خوبه می ترسم … مـا به لنگیدن یکــــ جای کار عـــادت کـــرده ایـــم ...