رفته اند ! نیستند دلم ، صبر و قرارم ، دستانت ، نگاهت ، هوش از سرم بیاورشان ....
elahe
چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 06:58
راه می روم و شهر زیر پاهایم تمام می شود ... تو هیچ کجا
نیستی ...
elahe
چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 05:56
قلبم این روزها سخت درد می کند ... کاش
یک لحظه می ایستاد تا ببینم دردش چیست ؟
elahe
چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 04:55
سخت است
بغض داشته باشی و بغضت را ، هیچ آهنگی نشکند جز صدای کسی که دیگر نیست ...
elahe
چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 03:53
کاش خودم را جایی جا بگذارم ... برگردم و ببینم نیستم ...
elahe
چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 02:52
از زندگی
بریده ام ... نه دوستی نه خویشاوندی فقط منم و خدای من و تو که در رویاهایم همیشه با منی ...
elahe
چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 01:50
وقتی که نیستی با دیدن هر صحنه عاشقانه ای احساس یک
پرانتز را دارم که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد ...
elahe
چهارشنبه 4 دی 1392 ساعت 00:49
جامانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد ...
elahe
سهشنبه 3 دی 1392 ساعت 23:42