خیلی حالش خراب بود ... از زمین و زمان بریده بود ، رفتم تو زندگیش … خیلی طول نکشید که حالش خوب شد ... تشکر کرد و
رفت…!
elahe
دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 13:45
این روزها تلخ می گذرد ... دستم می لرزد از توصیفش ، همین بس که : نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی مثل
خودکشی است با تیغِ کُند ...
elahe
دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 11:42
دیشب در
خواب ناگهان کسی در گوشم گفت : تو را چه به عشق ! گفتم : چرا ؟ گفت : تو در خوابی و عشقت با دیگری ! بریدم ...
elahe
دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 10:40
من با کناری ات
کنار نمی آیم ! کنار می روم ...
elahe
دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 09:36
تو بردی، همه هورا کشیدند ، حالا پایت را از روی
خرده های دلم بردار….
elahe
دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 08:30
چقدر سخته تو هق هق گریه هات
نفس کم بیاری و عشقت به یکی دیگه بگه نفسم ...
elahe
دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 07:28
خیلی سخته ... بخوای با آب خوردن بغصتو بدی بره پایین ولی یه دفعه
اشکات سرازیر بشه ...
elahe
دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 06:27
هیچ نمی گویم دارم که بگویم ، اما نباید گفت شاید این
سکوت زیباتر است ...
elahe
دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 05:25
دوســـــت شدن با
کـــسی که یه بار ترکت کرده ... مثل پوشیـــدن لبـــاس چرکات بعد از دوش گـــرفتنـــه !!!
elahe
دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 04:23
شب هایم
درد دارد ... وقتی ندانم چراغ اتاقت را ، کدامین دست خاموش می کند ...
elahe
دوشنبه 2 دی 1392 ساعت 03:20