این روزها پارو را رها کرده ام و دراز کشیده ام کف قایقی معلق که به هیچ کجا نمی رود ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 06:36
تکلیفم روشن شد ؛ خاموش میشوم شیرینم ... فرهاد وار این بار باید به جای کوه دل بکنم ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 05:36
نیمه گمشده ی دیگری به اشتباه تمام من شده بود ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 03:39
مرا کجا صدقه کرده ای که مدام بلای بی تو بودن به سرم می آید ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 02:36
آرزو کردند باران ببارد ولی خبر نداشتند مترسک فقط دل بسته ی سایه ی خود بود ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 00:36
هوا بارانی ست ولی شیشه ؛ چرا بخار نمی گیری ؟ نترس ؛ رفت ... دیگر اسمش را رویت نمی نویسم !
elahe
دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 08:38
غمگینم همانند پرنده ای که به دانه های روی تله خیره شده و به این فکر می کند که چگونه بمیرد ؛ گرسنه و آزاد یا سیر و اسیر ...
elahe
دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 06:38
راحت بگم نیمه گمشده دیگری به اشتباه تمام من شده بود ...
elahe
دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 05:30
بگذشت در فراق تو شب های بی شمار ، هرشب درین امید که فردا ببینمت ...
elahe
دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 04:36
بگذشت در فراق تو شب های بی شمار ، هرشب درین امید که فردا ببینمت ...
elahe
دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 03:36