برایم مثل بهار می مانی آمدنت را همیشه تحویل می گیرم
مثل یک سکوت تلخ چه ساده باختم میان بی توجهی های تو ...
برگرد ... یادت را جا گذاشتی ، نمی خواهم عمری به این امید باشم که برای بردنش برمی گردی ...
کمر بسته ام به خودکشی بیخیـــال هم نمی شوم …
هم دست اند با من این سیگارهای تلخ و این لحظه های تنهایی و این خاطرات تلخ ...
گفت : پات وامیستم حرف من حرفه ... راست میگفت : حرفش فقط حرف بود
عشق به خودت را بیاموز تنها قلبی که برای تو میزند قلب خودت است
تنها نشسته ام اما تنها نیستم یادت امان تنهایی نمی دهد ...
تلخ ترین درد زندگی سعی برای عادت کردن به تنهایی است ...
کافیست چمدانت را ببندی همه آماده اند برای از یاد بردنت ...
تنهایی به من یاد داد که چگونه موهایم را پشت سرم گیس کنم