گاهـے ڪـلام در وصـفــ واقعیـتــِ مـا ڪـم مـےآورد ، ناچـ ــار ایـن ســہ نقـطــہ …و دیگـ ـر هیــچ !
از من تا خدا راهی نیست ... فاصله ایست به درازای من تا من … و در این هیاهوِی غریب … من ، این من را نمیابم!
به جرم وسوسه … چه طعنه ها که نشنیدی حوا … ! پس از تو … همه تا توانستند آدم شدند … ! چه صادقانه حوا بودی … و چه ریاکارانه آدمیم!