سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

روزی

روزی را میبینم مرغانی که نزد ما دانه چیدند نزد همسایه تخم گذاردند ولی ایمان دارم روزی بوی کبابشان به مشامم خواهد رسید ... اندکی صبر سحر نزدیک است !


آهسته


آهسته فتح کرده ای با چشمهایت هرچه داشته ام را ... حالا تمام جهان من مستعمره ی توست ...


خنده

خنده را معنی سرمستی مکن ، آنکه میخندد غمش بی انتهاست …


قسمت


دلم می گیرد وقتی می بینم تو هستی من هم هستم اما قسمت نیست…


خشک


درخت خشک شده ام ... نمی دانم منتظر بهار باشم …!؟ یا تبر …!؟


بعضیا


بعضیا دوستیشون مثه قرص خوردن میمونه : هر ۸ساعت یه نفر !


روی آب است !

گاهی آنقدر دلم از زندگی سیر میشود که می خواهم تا سقف آسمان پرواز کنم ،  رویش دراز بکشم آرام و آسوده مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب است !


خدانگهدار

رفت بدون گفتن خدانگهدار ... شاید می دانست بدون او حتی نمی خواهم خدا نگهدارم باشد !


غریبه

آنقدر برای تو بوده ام که دیگر من برایم غریبه است...  این گونه است که وقتی میروی می میرم چون نه تو را دارم و نه خودم را…

بغض

میشنوی؟ دیگر صدای نفسم نمی آید … به دار کشیده مرا بغض نبودنت …