روزی را میبینم مرغانی که نزد ما دانه چیدند نزد همسایه تخم گذاردند ولی ایمان دارم روزی بوی کبابشان به مشامم خواهد رسید ... اندکی صبر سحر نزدیک است !
آهسته فتح کرده ای با چشمهایت هرچه داشته ام را ... حالا تمام جهان من مستعمره ی توست ...
خنده را معنی سرمستی مکن ، آنکه میخندد غمش بی انتهاست …
دلم می گیرد وقتی می بینم تو هستی من هم هستم اما قسمت نیست…
درخت خشک شده ام ... نمی دانم منتظر بهار باشم …!؟ یا تبر …!؟
بعضیا دوستیشون مثه قرص خوردن میمونه : هر ۸ساعت یه نفر !