سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

نفرت

رفتگر هم با نفرت نگاهم می کند ... انگار ریختن برگ ها هم تقصیر من است !

وصف

در وصف حالم همین سه کلمه کافیست : لبخندم درد می کند !

دلم هوایت را میکند

اینکه چقدر از آنروز ها گذشته ... یا اینکه چقدر هر دویمان عوض شده ایم ... یا اینکه هرکداممان کجای ِ دنیا افتاده ایم …اصلا مهم نیست ... ! باز باران که ببارد ، هر وقت که میخواهد باشد ... دلم هوایت را میکند

آهسته

به باران سپرده ام وقت آمدنت هوای کوچه را داشته باشد ... گوشم به زنگ در است ...  مبادا آهسته بیایی !

کلبه

دل من کلبه بارانیست … و تو آن باران بی اجازه ای که ناگهان در احساس من چکه می کنی ...


کاش

کاش نامت باران بود … آن وقت تمام مردم شهر هم برای آمدنت دعا می کردند …!


می خواهمت

دلم به عظمت باران برایت دلتنگی می کند … امروز عجیب ، بی واژه ، بی حصار ... می خواهمت


نیا

نیا بــــاران ! … زمین جای قشنگی نیست …!

آسمان

بغض های مرطوب مرا باور کن ... این باران نیست که می بارد ، صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون می ریزد ...

باید کسی باشد!

باران که میبارد ، باید یه آغوشی … پنجره ی بازی … بوی خاکی … صدای تپش قلبی … گره ی کور دست ها و پاهایی …باید چیزی باشد ... باران که میبارد … باید کسی باشد!