سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

گمـــانم

همینکه بگویید : آه ، گمـــانم امروز بـاران ببــارد ... کـافـی ست تا ابـرها دوستــتان داشتـــه باشنــد و البـته شمـا را کـه چشـم به راهـشان بـوده اید ...


منتـظرم

همچنـان منتـظرم ... تـا قطره های بـاران تـو را از آن بـالا در آغوشم رهـا کننـد ... یا غـرق می شوم ، یا رفیـق شبهای بـارانیت می مانـم …

بـاران

بـاران کمــی آهستــه تــر ، اینجــا کســی در خـانـه نیسـت ... مــن هستــم و تنهــایــی و دردی کــه نــامـش زنـدگیســت …

مــحــال

تـــو این روزهــا برایـم حکم باران را داری ... درست وســط کـویـر ، همون قدر زندگی بخش ... همون قدر مــحــال!

می لرزد

نگران من نباش ...  چشمان وحشی مرا هیچ نگاه هرزه ایی رام نخواهد کرد ، نگران خودت باش که با هر لبخندی دلت می لرزد...

یاد

حاﻓﻈﻪ ﯼ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻗﻮﯼ ﺍﺳﺖ ...  ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺪﺍﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ، ﮐﺪﺍﻡ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﺍﺭ ﺁﻭﯾﺨﺘﻪ ﺷﺪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺸﺎﻥ ...

رفیق

رفیق پیراهنم را بزن بالا ... کمرم را دیدی؟ نترس چیزی نیست اینها فقط جای خنجرند ، من نفهمیدم در رفاقت چه شد تو مواظب باش ...


دنیا را دوست ندارم …

وقتی پا در جهان گذاشتم ... مادرم درد کشید ، پدرم خندید ... اما من گریه میکردم چون از خدا جدا شدم ، خدا گفتم بگذار پیشت بمانم چرا نشد ؟ دنیا را دوست ندارم …

خوبی ...

خوبی بعضی از روزا اینه که دیگه برنمیگردن ... مثل روزای با تو بودن !


تک ...

بعضیا از تک پر بودن فقط پرشو یاد گرفتن ... بپر با این ، بپر با اون !