سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

عــطر ِ ...

عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ... امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ ! و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم ! و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست … و غمــت سـهم ِ مــن!

مرگ ...

گریه کار کمی ست برای توصیف نداشتنت . . . دارم به رفتار پرشکوهی شبیه به مرگ فکر می کنم . . .

اشک ...

گاهی از خیال من گذر می کنی . . . بعد اشک می شوی . . . رد پاهایت خط می شود روی گونه ی من . . .

سهراب ...

تو کجایی سهراب ؟ آب را گل کردند چشم ها را بستند و چه با دل کردند …

وای سهراب کجایی آخر ؟ زخم ها بر دل عاشق کردند خون به چشمان شقایق کردند !

تو کجایی سهراب ؟ که همین نزدیکی عشق را دار زدند !

ای سهراب کجایی که ببینی حالا دل خوش مثقالی ست …

دل خوش سیری چند صبر کن سهراب … گفته بودی قایقی خواهی ساخت !

قایقت جا دارد ؟ من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم …

دردهای آدم ها ...

نوشته هایم را می خوانی … و می گویی: چه زیبا ؛ راستی دردهای آدم ها زیبایی دارد ؟؟؟

حبس ...

چه فرقی دارد پُشت میله ها باشی یا در خیابان های شهر در حال قدم زدن وقتی که آرزوهایت در حبس باشند ...

غصـه ...

بـزرگ که میشــــوی ؛ غصـه هایت زودتـر از خـودت قـد می کشــند ، درد هـایت نــیز ! غــافل از آنکه لبخــندهـایت را در آلبــوم کـودکــی ات جــا گــذاشتــی ...

چـــــرا ...

چـــــرا همیشــه ...آدمهـــــای تنــوع طلب ....دسـت میگذارنـد روی ....آدمهـــای وفـــــادار ؟؟؟چـــــرا ؟؟؟؟