صفحه های تقویم مرا یاد گذر زمان می اندازند ! نمیدانم پس کی زندگی شروع می شود ؟
elahe
یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 04:36
چقدر دلم تمام شدن می خواهد از آن تمام شدن هایی که بشود نقطه سرخط و آن گاه دیکته تمام شود و من دیگر آغاز نشوم ...
elahe
یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 03:36
گاهی یه جوری میشکننت که وقتی تیکه هات رو بهم می چسبونی یه آدم دیگه میشی ...
elahe
یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 02:23
وای از خیال تو که وقتی می آیی دلم را گرم می کند و چایم را سرد ...
elahe
یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 01:23
از یاد ... از دست ... از حال ... از رو ... از بین ... به خودت که می آیی رفته ای ...
elahe
یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 00:36
سخت است نمرده باشی و از تو بخواهند گورت را گم کنی ...
elahe
شنبه 7 دی 1392 ساعت 19:44
زورم به تو نمیرسد به جاده التماس می کنم برگرد ...
elahe
جمعه 6 دی 1392 ساعت 20:36
مدتهاست بی آن که باشی با تو زندگی کرده ام ...
elahe
جمعه 6 دی 1392 ساعت 19:14
گاهی دلم برای گوش هایم می سوزد ... طفلکی ها سکوت را هم باید گوش کنن ...
elahe
پنجشنبه 5 دی 1392 ساعت 17:43
می روم اما چمدانم را نمی برم ... سنگین است روزهایی که بی تو زندگی کرده ام ...
elahe
پنجشنبه 5 دی 1392 ساعت 16:53