-
رفته اند ...
چهارشنبه 4 دی 1392 06:58
رفته اند ! نیستند دلم ، صبر و قرارم ، دستانت ، نگاهت ، هوش از سرم بیاورشان ....
-
نیستی ...
چهارشنبه 4 دی 1392 05:56
راه می روم و شهر زیر پاهایم تمام می شود ... تو هیچ کجا نیستی ...
-
یک لحظه ...
چهارشنبه 4 دی 1392 04:55
قلبم این روزها سخت درد می کند ... کاش یک لحظه می ایستاد تا ببینم دردش چیست ؟
-
بغض ...
چهارشنبه 4 دی 1392 03:53
سخت است بغض داشته باشی و بغضت را ، هیچ آهنگی نشکند جز صدای کسی که دیگر نیست ...
-
کاش ...
چهارشنبه 4 دی 1392 02:52
کاش خودم را جایی جا بگذارم ... برگردم و ببینم نیستم ...
-
بریده ام ...
چهارشنبه 4 دی 1392 01:50
از زندگی بریده ام ... نه دوستی نه خویشاوندی فقط منم و خدای من و تو که در رویاهایم همیشه با منی ...
-
پرانتز ...
چهارشنبه 4 دی 1392 00:49
وقتی که نیستی با دیدن هر صحنه عاشقانه ای احساس یک پرانتز را دارم که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد ...
-
جامانده ...
سهشنبه 3 دی 1392 23:42
جامانده است چیزی جایی که هیچ گاه دیگر هیچ چیز جایش را پر نخواهد کرد ...
-
غــمــگیــنـــــم ...
سهشنبه 3 دی 1392 22:41
غــمــگیــنـــــم ... مــثل حــس نــقـــــاشـــی کـــه ، مــعــشــوقــــه اش نـــــابــیــنـــــاســـــت ...
-
خاطــــــره
سهشنبه 3 دی 1392 21:39
خاطــــــره یعنی : یک سکوت غیر منتظره میان خنده های بلند ...
-
زمستان ...
سهشنبه 3 دی 1392 20:05
شب سرد زمستان را کسی می فهمد که دیگر اغوش گرمی برای پنهان شدن نداشته باشه ...
-
روزگار ...
سهشنبه 3 دی 1392 19:30
هی روزگار من به درک ، خودت خسته نشدی از دیدن تصویر تکراریه درد کشیدن من ...
-
قرعه کشی ...
سهشنبه 3 دی 1392 18:28
قرعه کشی تمام شد ، تو به اسم دیگری درآمدی تقدیر جای خود اما لا اقل اسم مرا هم در کیسه ات مینداختی ...
-
نبودنت ...
سهشنبه 3 دی 1392 17:26
نبودنت مثل تمام کردن سیگار است در شب برفی وقتی دکه های شهر بسته اند ...
-
کابوس ...
سهشنبه 3 دی 1392 16:25
تازگی ها از خواب که بیدار میشوم ... تازه کابوس هایم آغاز میشود ...
-
گره های کور ...
سهشنبه 3 دی 1392 15:24
چقد دردناکه آچار فرانسه همه باشی ... ولی خودت گره های کور زندگیت رو به زور دندونات باز کنی …
-
حمــاقـــــت ...
سهشنبه 3 دی 1392 14:21
ایـــن آخـــرین بـارم بـــود ... دیــگـــر احسـاسـم را برای کسی عریان نمی کنم ، صــــداقــــت در میان گرگان یعنــی حمــاقـــــت ...
-
شریک ...
سهشنبه 3 دی 1392 13:20
هر چند نمیدانم خواب هایت را با که شریک می شوی ... اما هنوز شریک تمام بیخوابی های من تویی ...
-
سخت ...
سهشنبه 3 دی 1392 12:34
خیلی سخت بود ... با بغض نوشتم ولی با خنده خواندی ...
-
سرد ...
سهشنبه 3 دی 1392 11:23
شنیــده بودم که خاک سرد است ... ایـــن روزها اما انــــــــــــــــــــــگار آنقـــدر هوا ســـرد است که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را ...
-
گرفته ...
سهشنبه 3 دی 1392 10:16
گذشته اى که حالمان را گرفته است ... آینده اى که حالى براى رسیدنش نداریم وحالى که حالمان را بهم میزند ... چه زندگى شیرینى...
-
خداحــافظ ...
سهشنبه 3 دی 1392 09:14
گــــر خودت نگفــتی خداحــافظ ؟ پــس چرا وقتی گــفتم : به ســلامت نگاهــت تلخ شــد؟بــرو به ســلامت دیگــر هــم ســراغم را نگــیر ! خســته تــر از آنم کــه بر ســر راهت بنــشینم و دلــیل رفتنــت را جــــویا شــوم…
-
کــمــی بــیـا جــلــوتــــر ...
سهشنبه 3 دی 1392 08:12
کــمــی بــیـا جــلــوتــــر . . . مــی خــواهـــمـــ در گوشــت چــیــزی بــگــویم . . . ! ایـن یـک اعــتـرافــــــ اســت . . . مــن بــی او دوامــ نــمی آورمــ . . . حــتــی تــا صــبح فـــردا . . . !.!
-
من ...
سهشنبه 3 دی 1392 07:11
درد یعنی او هست اما نه برای من …
-
ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤـﺎ؟
سهشنبه 3 دی 1392 06:10
ﮔﻔﺘﻢ ﻧـﺮﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻢ ﮐﻨﯽ ... ﺑﺮﮔﺸــﺖ ﻧـﮕــﺎﻡ ﮐﺮﺩ ... ﮔﻔﺘﻢ ﺩﯾﺪﯼ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ … ﮔﻔـﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤـﺎ ؟؟؟؟؟
-
عقاب ...
سهشنبه 3 دی 1392 05:08
عقاب همیشه تنهاست ! این لاشخور ها هستند که همیشه باهم اند...
-
بیدار ...
سهشنبه 3 دی 1392 04:06
ترسم از این است که یک شب بخواهی به خوابم بیایی و من همچنان به یادت بیدار نشسته باشم ...
-
صبر ...
سهشنبه 3 دی 1392 03:05
تا میخواهم از تو دل بکنم صبر می آید ... چقد این عطسه های فصلی را دوست دارم ...
-
یاد ...
سهشنبه 3 دی 1392 01:04
به یاد قرارهایمان ... هر روز بی قرارت میشوم ...
-
شاید ...
سهشنبه 3 دی 1392 00:02
اگر دیدی دنیا برات مفهومی نداره ... تحمل کن شاید خودت دنیای کسی باشی ...