سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

کاش

کاش نامت باران بود … آن وقت تمام مردم شهر هم برای آمدنت دعا می کردند …!


می خواهمت

دلم به عظمت باران برایت دلتنگی می کند … امروز عجیب ، بی واژه ، بی حصار ... می خواهمت


نیا

نیا بــــاران ! … زمین جای قشنگی نیست …!

آسمان

بغض های مرطوب مرا باور کن ... این باران نیست که می بارد ، صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون می ریزد ...

باید کسی باشد!

باران که میبارد ، باید یه آغوشی … پنجره ی بازی … بوی خاکی … صدای تپش قلبی … گره ی کور دست ها و پاهایی …باید چیزی باشد ... باران که میبارد … باید کسی باشد!

گمـــانم

همینکه بگویید : آه ، گمـــانم امروز بـاران ببــارد ... کـافـی ست تا ابـرها دوستــتان داشتـــه باشنــد و البـته شمـا را کـه چشـم به راهـشان بـوده اید ...


منتـظرم

همچنـان منتـظرم ... تـا قطره های بـاران تـو را از آن بـالا در آغوشم رهـا کننـد ... یا غـرق می شوم ، یا رفیـق شبهای بـارانیت می مانـم …

بـاران

بـاران کمــی آهستــه تــر ، اینجــا کســی در خـانـه نیسـت ... مــن هستــم و تنهــایــی و دردی کــه نــامـش زنـدگیســت …

مــحــال

تـــو این روزهــا برایـم حکم باران را داری ... درست وســط کـویـر ، همون قدر زندگی بخش ... همون قدر مــحــال!

می لرزد

نگران من نباش ...  چشمان وحشی مرا هیچ نگاه هرزه ایی رام نخواهد کرد ، نگران خودت باش که با هر لبخندی دلت می لرزد...