سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

ماهی های آزاد رودخونه {خییییییییییلی قشنگه } قسمت دوم



صبح ها که شیر داوود تور به گذرگاه سنگی می انداخت


سه تا دخترای نورمحمد پیر


هم همون ساعت برای ماهی گیری تور به آب می انداختند


اولی که از همه بزرگتر بود بیست سال داشت و اسمش گلایل بود


دومی یاس و سومی هم که چهارده ساله و اسمش ماهی بود


گلایل رعنا و خیلی زیبا بود

  

ادامه مطلب ...

صـــدای قـــلب نــیست ...


صـــدای قـــلب نــیست ... صـــدای پــــای تــوست ... کـه شـب ها در ســینـه ام مــی دوی کـــافی اســـت کــمی خــسته شوی

کـــافی اســـت کــمی بـایـستی


نگاه


من به تو نگاه می کردم و تو به ساعت ... تو قرار داشتی و من بی قراری


گذشت ...


خوشی با خوبی فرق دارد ... به خاطر خوبی ها از خیلی خوشی ها ، باید گذشت ...


ای دل


ای دل نگفتمت مرو از راه عاشقی ، رفتی؟ بسوز که این همه آتش سزای توست


شـــــــــــــــاه


گیرم که باخته ام اما کسی جرات ندارد به من دست بزند یا از صفحه بازی بیرون کند ... شوخی که نیست من شـــــــــــــــاه بودم در این بازی ...


خاکستر


من را زیر خاکستر جا گـــــذاشتـــــــی آهـــــــایـــــــــــــ با توام ... تــــــو یادتـــــ نـــرود من به خاطرتــــــــو آتـــــــش گـــرفته ام