آرزو دارم فقط یکبار سرت را روی سینه ام بگذاری تا طپش نامنظم قلبم را احساس کنی ولی از این می ترسم که قلبم به احترامت بایستد ...
مدتـــهاســـت دلـــم شـــروعــی تـــازه میخــــــواهــد تــو بیـــــــا مــــــرا دوبـــــاره آغـــــــاز کـــن ...
آهسته گفت خدا نگهدارت و در را بست و رفت ... آدم ها چه راحت مسئولیت خود را به گردن خدا می اندازند
تو + خاطراتـت + چـشـمانـت + دسـتانـت + لـبـخندت + اشـکـت ... بی انصاف چـــنــدنــفـــر بـــه یــک نـــفــــر؟
تنها باران است که گاهی در اوج تنهایی من در آن لحظه که هیچ کس نیست با من از تو می گوید ولی درد من از این است که دیریست باران نمی بارد ...