تکلیفم روشن شد ؛ خاموش میشوم شیرینم ... فرهاد وار این بار باید به جای کوه دل بکنم ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 05:36
گاهی وقتا خودم رو بغل می کنم و میگم : یادته آغوشش چقدر گرم بود ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 04:36
نیمه گمشده ی دیگری به اشتباه تمام من شده بود ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 03:39
مرا کجا صدقه کرده ای که مدام بلای بی تو بودن به سرم می آید ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 02:36
بهترین لذت دنیا وقتی است که وقت رفتن نرود ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 01:36
آرزو کردند باران ببارد ولی خبر نداشتند مترسک فقط دل بسته ی سایه ی خود بود ...
elahe
سهشنبه 10 دی 1392 ساعت 00:36
خدایا برم نمی گردانی ؟ یک طرفم سرخ شد !!!
elahe
دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 22:06
گاهی باید باور کرد که خیلی از آرزوها و رویاهامون فقط توی عکس ها و فیلم ها واقعیت دارند ...
elahe
دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 10:30
کاش شبی روزی جایی بر لبان تو تکرار میشد نامم ...
elahe
دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 09:36
هوا بارانی ست ولی شیشه ؛ چرا بخار نمی گیری ؟ نترس ؛ رفت ... دیگر اسمش را رویت نمی نویسم !
elahe
دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 08:38