عقاب ...

عقاب همیشه تنهاست ! این لاشخور ها هستند که همیشه باهم اند...

بیدار ...

 ترسم از این است که یک شب بخواهی به خوابم بیایی و من همچنان به یادت بیدار نشسته باشم ...

صبر ...

تا میخواهم از تو دل بکنم صبر می آید ... چقد این عطسه های فصلی را دوست دارم ...

یاد ...

به یاد قرارهایمان ... هر روز بی قرارت میشوم ...

شاید ...

اگر دیدی دنیا برات مفهومی نداره ... تحمل کن شاید خودت دنیای کسی باشی ...

محکوم ...

کفش ها چه عاشقانه هایی با هم دارند ! یکی که گم شود دیگری محکوم به آوارگیست ...

دوست داشتن ...

دوست داشتن تو خرج دارد ... دلِ مایه دار می خواهد ...

درد ...

درد یعنی دلم براش خیلی تنگ شده اما هیچ غلطی نمیتونم بکنم ...

سهم ...

سهم من از دنیا نداشتن است ، تنها قدم زدن و فکر کردن به کسی که هیچوقت نبود ...

های بای ...

قدیما همه چیزهایمان بوی ماندن می داد ... آن روزها حتی بیسکویت ها هم مادر بودند ولی حالا شده اند : های بای !