چشـمانت بـرکت عجـیبی دارد ... هـر بار که به تو نگـاه می کـنم عشقـم به تـو ســـرریز می کــند ...
elahe
چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 02:36
دلـ تنگم ، دلـ تنگ آن روزهـا که نمی دانم محبت هایـش توهــــم من بود یا تـــرحم او ؟
elahe
چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 00:36
خــــدایا اندکی نفهــــمی عطا کن ... تا راحــت زنـدگی کنیم ، مــردیم از بـس فهمـیدیم و به روی خودمـــون نیــاوردیم ...
elahe
سهشنبه 24 دی 1392 ساعت 02:36
من تنـهــــا کمی متفـــاوتم وقتی تمام دردهــای دنیــــا روی شــــانه های دخــــترانه ام کوه می شــــود ...
elahe
دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 05:05
آرزوی خیـلی ها بودم امــــا قربــــانی قـدرنشناسی یک نفر شدم ...
elahe
یکشنبه 22 دی 1392 ساعت 05:36
سخت است فراموش کردن کسی که با او همه چیز را فراموش می کردم ...
elahe
دوشنبه 9 دی 1392 ساعت 02:36
از یاد ... از دست ... از حال ... از رو ... از بین ... به خودت که می آیی رفته ای ...
elahe
یکشنبه 8 دی 1392 ساعت 00:36
مدتهاست بی آن که باشی با تو زندگی کرده ام ...
elahe
جمعه 6 دی 1392 ساعت 19:14
چقدر سخته وقتی ازت میپرسه : ناراحت شدی ؟ اشک از چشات بریزه و بگی : اشکال نداره ...
elahe
پنجشنبه 5 دی 1392 ساعت 14:56
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست ... فقط کمی
جای تو خالیست ، نمی آیی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
elahe
پنجشنبه 5 دی 1392 ساعت 13:36