سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

فرمانروا


گاهی به سرم می زند بزنم زیر همه چیز اما سر که کاره ای نیست این دل است که فرمانروایی می کند ...


اشکــــــــهــــا


ایــــــن اشکــــــــهــــا از قلبیستــــــــ که شبیــــــه دخترکـــــــــے لجبـــــــاز فقطـــ تــــو را مے خواهـــد و از بـــــازے با خاطراتـــــــــــ خسته شـــــــده ...


ببـــــــار بــــاران


ببـــــــار بــــاران مــــن ســـــــفر کــــرده ای دارم کـــه یـــــادم رفــــته آبـــــــ پشتـــــــ پــــــایش بـریــــــزم ...



بـه پـرواز درمــﮯآیـد


وقتـﮯ مرا بغل مـﮯکنـﮯ چنان جاذبه‌ﮮ آغوشت به جاذبه‌ﮮ زمین غلبـه مـﮯکنـد کـه روحـم بـه پـرواز درمــﮯآیـد


فقط باشه ...


یه وقتایی لازمه یکی کنارت باشه کاری نکنه‌ و حرفی نزنه فقط باشه ...


داشـــته باشمتــــ ...


مثل آسمــــان می مانی ... دوستتـــ دارم اما نمیتـــوانم داشـــته باشمتــــ ...


کاش بودی


نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ولی کاش بودی تا اشک هایم از شوق دیدارت سرازیر می شد


نا امید


تو و فاصله با هم یکی شدید من و پاهام به رسیدن نا امید کاش می شد می رسیدم تا می دیدم تو و فاصله به هم چیا می گید ؟


می ترسم


من صبورم اما بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم بی دلیل از همه ی تیرگی تلخ غروب و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند می ترسم


مرا انتخاب کرد ...


درد ، مرا انتخاب کرد ... من ، تو را ...  تو ، رفتن را ... آسوده برو دلواپس نباش من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم