میترسم از اینکه عاشق دیگرى شوم و تو برگردى ...
چه آشوبیست در دلم وقتى نمى دانم در نبودنم به بودن چه کسى فکر مى کنى ...
طاقت ادامه بازی را نداشتم زمانی که رقیب تازه واردم گفت من جسمم را به او می فروشم و تو احساست ... کنار کشیدم چون از نتیجه بازی می ترسیدم !
آغوشت را هرگونه مایلى برایش باز کن سدها به اندازه آغوششان به دریا خیانت میکنند !
ترکت می کنم تا هر سه راحت شویم ... من ، تو و رقیبم ... من از قید تو ، او از قید من و تو از قید خیانت ...
اینجا زمین است زمین گرد است تویی که مرا دور زدی فردا به خودم خواهی رسید حال و روزت دیدنیست ...
آنان که بودنت را قدر نمی دانند رفتنت را نامردی می خوانند ...
بودم ! دیــــــــــــدم با دیگری شـــادتری ... رفتــــــــــم
از درد دوست نداشتن هایت گفتم ، خیانت را تجویز کردند گویا این آسان ترین راه عاشقی است
من با کناری ات کنار نمی آیم ! کنار می روم ...