دلـَم را به شیشه عطرهآیم خوش کرده اَم همآن هآیے که هر کدامشان یک خاطــِره را برایم تداعے مے کنند یک با هم بودن را ...
از وقتــی که نیسـتی خـدا می دانـد چقــدر آب به صـورَتـم پـاشیـدم لعنــتی این کـابوس انقــدر واقعی ست که از خواب بیــدار نمی شـوم . . .
این بی تفآوتی هآ ، این بی خَبَری هآ ، گآهی دیدآر از سَر اجبآر ، نَبودَن هآ … نَدیدَن هآ یَعنی بُرو گآهی چِقَدر خِنگ میشویم . . .