مث هرشب باز هم همون صدای خش خش اومد
ولی جرئت برگشتن نداشتم
می دونستم یه نفر پشت سرمه
چه اهمیتی داشت
اما دلم می خواست
بدونم غیر از من شبا چه کسی تنهائیشو اینجا سر می کنه
شب بعد دلو به دریا زدم
ادامه مطلب ...
اندکی بعد از آب گذشته بود
شب بود قرص ماه کامل شده بود
شیر داوود با لباس یکدست سیاه و اسب کهر
لب آب منتظر بود
چشمانش را گشود و آهسته بر هم زد
وارد آب شد
ادامه مطلب ...
صبح ها که شیر داوود تور به گذرگاه سنگی می انداخت
سه تا دخترای نورمحمد پیر
هم همون ساعت برای ماهی گیری تور به آب می انداختند
اولی که از همه بزرگتر بود بیست سال داشت و اسمش گلایل بود
دومی یاس و سومی هم که چهارده ساله و اسمش ماهی بود
گلایل رعنا و خیلی زیبا بود
ادامه مطلب ...
گلین ده از دهات های دیگه یه کم فاصله داشت
یه رودخونه بود که گلین ده رو از بقیه دهها جدا می کرد
اسم رودخونه آزاد رودخونه بود
و پر از ماهی های کوچک و بزرگ
که توی زلالی رود با چشم دیده می شد
ادامه مطلب ...
سگ های بیچاره
بسکه از بر و بچه های این کوچه سنگ خورده بودن و فحش خواهر و مادر شنیده بودن
دیگه از هر کس و ناکسی بیم داشتند.
همین پریشبا سگ نر و ماده رو وادار کرد جلو یه پسرکی دو تکون بده
شاید یه چیزی ازش بگیرن
اما پسره چنان لگدی زیر دو سگ بیچاره زد که زوزه اش تا ده تا خیابون اونورتر شنیده شد
و خلاصه خیلی تنها بودن و زندگی بهشون خیلی بد می گذشت
ادامه مطلب ...
آلما دست یاشار را محکم در دست های کوچکش گرفت
و با صدای ضعیفی که بیشتر شبیه ناله بود گفت:
دیگر از این حرف ها گذشته، خواهش می کنم گریه هم نکن،
این آخرین خواسته من از توست. یاشار خواهش می کنم تا من زنده هستم ازدواج کن،
نمی خواهم وقتی می میرم مدت ها سیاه بپوشی و مویه کنی.
ادامه مطلب ...
یک ساعت، فقط یک ساعت به اعدام مریم باقی مونده.
یک ساعت دیگه حکمشو اجرا میکنن.
تمام تلاشها بی نتیجه مونده، هیچ مدرکی نیست که ثابت کنه مریم شوهرشو نکشته.
متهم به قتل شوهرشه،
میدونم شوهرشو دوست نداشت ولی اون شوهرشو نکشته.
ادامه مطلب ...