وقتی پا در جهان گذاشتم ... مادرم درد کشید ، پدرم خندید ... اما من گریه میکردم چون از خدا جدا شدم ، خدا گفتم بگذار پیشت بمانم چرا نشد ؟ دنیا را دوست ندارم …
نه از سفید و نه از سیاه . . . دیگر از هیچ یک نمی نویسم ! دیگر نه از تو می نویسم و نه از رفتنت . . . هیچ کدام را نمی خواهم ، همین چند سال خاطره برای گریه هایم کافیست !