سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

خاطرات


دار بزن ... خاطرات کسی که  تـو را دور زده



آنقــدر


آنقــدر مرا سرد کرد از خودش ... از عشق ... کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام ... روی احساسم پا نگذاریــد لیز می‌‌خوریــد


گذشت


گذشت ، دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم حالا یک بار از شهر می رویم ... یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست …

 


نمی دانی


نمی دانی چطور گیج می شوم وقتی هرچه می گردم معنی نگاهت در هیچ فرهنگ لغتی پیدا نمی شود


زخم بزرگ دلم


زخم های دستم را می بندند و می گویند چرا با خود چنین کردی ؟ ولی افسوس کسی زخم بزرگ دلم را ندید تا بگوید چرا با تو چنین کردند ...


قدیم


خوش می گذره مال قدیم بود الان دیگه فقط خوشیم که می گذره ...



منتظر


مادرم می گفت : دوستانت را ببین همه به جایی رسیده اند ... نمیدانست منتظر نشسته ام تا به تو برسم !



خسته‌ام


چای دم کن خسته‌ام از تلخی نسکافه‌ها چای با عطرِ هِل و گل‌های قوری بهتر است


فاجعــــه


فاجعــــه یعنى آنقدر در تو غــرق شـــده ام که از تلاقـــى نگاهـــم بادیگرى احســـاس خیانــت می کنم! عشـــق یعنى همین…



قفـل


دست هایـمان را بـهم قفـل کنیم فقط یـادت باشد کلیـد را جایـی بـگذاری که یـاد هیـچ کدامـمان نـماند