غرق در معشوقه های مجازی پیر می شوم …
پشت این عکس نمى تواند دیوار باشد ، من پشت این عکس با تو قدم زده ام ...
هی شانس مگر قرار نبود درخانه همه را یکبار بزنی ؟ پس خانه من چه شد ؟
میترسم از اینکه عاشق دیگرى شوم و تو برگردى ...
ایستاده ام ... بگذار سرنوشت راهش را برود ، من همینجا کنار قول هایت درست روبروى دوست داشتنت و در عمق نبودنت محکم ایستاده ام ...
چه آشوبیست در دلم وقتى نمى دانم در نبودنم به بودن چه کسى فکر مى کنى ...
انقدر ورق های دلم را به هم نریز ... حکم همان دل است که برای تو می تپد
گاهی انسان یک دوستت دارم می خواهد تا نمیرد
دیگر هیچ چیز شیرین نیست جز خوردن یک قهوه تلخ با تــــو . . .
خدا را چه دیدی شاید دوام آوردم !
هر تمام شدنی که مرگ نیست !؟
گاهی میتوان کنارِ یک پنجره سیگار به دست و منتظر پوسید …