سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

کاوه ( قسمت آخر)


دختره فیس فیس کنان دست کرد تو کیفش


و سوییچی دراورد و به کاوه داد و گفت :


من می رم سیگار بخرم ، ماشینو روشن کن الان میام


کاوه به سرعت سوار اتومبیل سهیلا شد و استارت زد


در عقب باز کرد که من بشینم


نمی خواستم برم ولی باید با کاوه صحبت می کردم


مدتی گذشت ، از پنجره بیرونو نگاه کردم


دختره یه عینک آفتابی بزرگ به چشمش زده بود


با سیگاری گوشه لبش به طرف ما می اومد


یه پسره مریض که چهره اش به معتادا می خورد


گوشه لباسشو گرفته بود و هی التماس می کرد


اما سهیلا هیچ محلش نمیذاشت 

ادامه مطلب ...

ایزابل ( خیییییییییییییییییییییییییییییلی قشنگه )قسمت دوم



ایزابل دختر بسیار گیرایی بود


خیلی باهوش می نمود و سریع پیشرفت می کرد


به نظر می رسید از اینکه ایوان به طور خصوصی به او تدریس می کند


خیلی راضی است


و این موضوع کم کم باعث آزردگی دیگر شاگردان می شد


ایزابل دختر خیلی تنهایی بود

  

ادامه مطلب ...

ایزابل ( خیییییییییییییییییییییییییییییلی قشنگه )قسمت اول




فشار غربت اونقدر زیاد بود


که با این که می تونست به راحتی ایتالیایی صحبت کنه


تصمیم گرفت حدالامکان با کسی حرف نزنه


حتی برای رفع نیازهای جزئی روزانه سعی می کرد


با علم و اشاره صحبت کنه

   

ادامه مطلب ...

ماهی های آزاد رودخونه {خییییییییییلی قشنگه } قسمت دوم



صبح ها که شیر داوود تور به گذرگاه سنگی می انداخت


سه تا دخترای نورمحمد پیر


هم همون ساعت برای ماهی گیری تور به آب می انداختند


اولی که از همه بزرگتر بود بیست سال داشت و اسمش گلایل بود


دومی یاس و سومی هم که چهارده ساله و اسمش ماهی بود


گلایل رعنا و خیلی زیبا بود

  

ادامه مطلب ...

برفهای گل آلود کوچه بن بست ...




سگ های بیچاره


بسکه از بر و بچه های این کوچه سنگ خورده بودن و فحش خواهر و مادر شنیده بودن


دیگه از هر کس و ناکسی بیم داشتند.


همین پریشبا سگ نر و ماده رو وادار کرد جلو یه پسرکی دو تکون بده


شاید یه چیزی ازش بگیرن


اما پسره چنان لگدی زیر دو سگ بیچاره زد که زوزه اش تا ده تا خیابون اونورتر شنیده شد


و خلاصه خیلی تنها بودن و زندگی بهشون خیلی بد می گذشت

 

ادامه مطلب ...

کلاغ ...



 آلما دست یاشار را محکم در دست های کوچکش گرفت


و با صدای ضعیفی که بیشتر شبیه ناله بود گفت:


دیگر از این حرف ها گذشته، خواهش می کنم گریه هم نکن،


این آخرین خواسته من از توست. یاشار خواهش می کنم تا من زنده هستم ازدواج کن،


نمی خواهم وقتی می میرم مدت ها سیاه بپوشی و مویه کنی.

 

ادامه مطلب ...

لحظه ای پس از یک ساعت ...



یک ساعت، فقط یک ساعت به اعدام مریم باقی مونده.


یک ساعت دیگه حکمشو اجرا میکنن.


تمام تلاشها بی نتیجه مونده، هیچ مدرکی نیست که ثابت کنه مریم شوهرشو نکشته.


متهم به قتل شوهرشه،


میدونم شوهرشو دوست نداشت ولی اون شوهرشو نکشته.

 

ادامه مطلب ...