سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

هرگز


می دانم که یک روز حوالی یک هرگز بزرگ به هم خواهیم رسید


فالگیر


به فالگیر بگو خط عمرِ من کف دست هایم نیست … رد پاهای او را نگاه کند ...

خواب


گاهی هم باید چشم ها را بست تا او که نیست شاید بیاید در خواب


نیست


این روزها خیلی چیزها دست من نیست مثل دست هایت !

زنده ام


زنده ام نه از جانی که مانده از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند


درد


گاهی اونقدر خسته می شویم که خستگیمون در نمیشه درد می شه


فکر


فکر می کردم تو همدردی ، اما نه تو هم دردی


یادت هست ؟


من ، تو : ما ... یادت هست ؟ ولی تمام شد ، حالا چی ؟ تو ، او : شما ... من هم به سلامت


شعرهای عاشقانه Love Poem




شعرهای عاشقانه
Love Poem



می خوام و می خواستمت تا نفسم بود

می سوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود




شعرهای عاشقانه
Love Poem



در این گلشن بود خاکم ، نه آن مرغ هوسناکم

که هر ساعت به گلزاری کشاند آشیانش را



شعرهای عاشقانه
Love Poem



سوختیم و جوهر ما بر کسی ظاهر نشد

چون چراغان شب مهتاب بی جا سوختیم




شعرهای عاشقانه
Love Poem
 
ادامه مطلب ...

آغوش خودم


در آغوش خودم هستم من خودم را در آغوش گرفته ام نه چندان با لطافت و نه چندان با محبت اما وفادارِ وفادار