سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

برف


اگه برف می دونست زمین خاکی چقدر کثیفه برای اومدن به اون لباس سفید نمی پوشید


فراموشت


برف آمد و پاییز فراموشت شد ، آن گریه ی یک ریز فراموشت شد ، انگار نه انگار که با هم بودیم ، چه زود همه چیز فراموشت شد


. ارد بزرگ .


در برف ، سپیدی پیداست آیا تن به آن می دهی ؟ بسیاری با نمای سپید نزدیک می شوند که در ژرفنای خود نیستی بهمراه دارند . ارد بزرگ .


می دانی چه تنهایم ؟


و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد ... چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟ چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟


عشق یعنی


عشق یعنی امید ، یعنی طراوت باران ، یعنی سفیدی برف یعنی ساز زندگی و لبریز از خوشی و عشق یعنی راز زیستن ...


تکاندن برف از شانه آدم برفی ؟


وقتی بهت گفتم : دلتنگ تو هستم به شانه ام زدی تا دلتنگیم را تکانده باشی ! به چه دلخوش کرده ای ؟ تکاندن برف از شانه آدم برفی ؟


خیانت


دوستت دارم را برای هر دویمان فرستادی ... هم من ، هم او ... خیانت می کردی یا عدالت ؟


با من


هر روز این عشق یک طرفه را طی می کنم ... یکبار هم تو گامی بدین سو بردار ، نترس جریمه اش با من