سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک
سوتــ♥ـه دلـان

سوتــ♥ـه دلـان

جملات و دل نوشته های غمناک

کاوه ( قسمت اول)



چقدر به خودم فحش میدادم که بدبخت ، بی عرضه ، بی زبون


زبون داشته باش


باید بجنبی وگرنه روزا همین طور به همین وضع می گذره


ولی خب نمی تونستم


حداقل اینکه تنهایی نمی تونستم


با بچه ها که بودم خیلی سر زبون دار می شدم


از همه بیشتر و خوش صحبت تر


اما تنهایی مث یه بچه خجالتی مودب تو لاک خودم می رفتم


اصلا به ریخت و قیافم شک داشتم 

ادامه مطلب ...

خدانگهدار

رفت بدون گفتن خدانگهدار ... شاید می دانست بدون او حتی نمی خواهم خدا نگهدارم باشد !


غریبه

آنقدر برای تو بوده ام که دیگر من برایم غریبه است...  این گونه است که وقتی میروی می میرم چون نه تو را دارم و نه خودم را…

گلدونه ها ( داستانی دوس داشتنی )



هر سه تایی گلدوشانو که تازه جوونه زده بود


گذاشتن لب پنجره که خوب آفتاب بخوره


علی که تو بچه ها از همه بزرگتر بود گفت :


گلدون هر کی اول گل بده شاه فرنگه


رضا گفت : بابام میگه هر کی گلدونش خشک بشه اونو کشته


بچه ها ساعتی پای گلدوناشون نشستن و بعدش رفتن بازی


به جز گلدونه که هنوز پای پنجره به گلدونش خیره بود 

ادامه مطلب ...

بغض

میشنوی؟ دیگر صدای نفسم نمی آید … به دار کشیده مرا بغض نبودنت …

همیشه


صدای خنده دوستانم غمهایم را هم می خنداند ، همیشه بخند تا غمها آزارم ندهند …!


یه غریبه …

به سلامتی عشقم که دیوانه وار دوسش دارم اما دیگه مال من نیست … سخته دیدن دستای عشقت تو دستای یه غریبه …

کمی سنگین است ...

نه اینکه زانو زده باشم ، نه …! فقط بی کسی کمی سنگین است ...

بمان !

بــوی مـاه مـی دهــی ! در آسمـانــم بمان !

آدم نیست ... !

رو بعضی ها باید برچسب زد : تست شد ، آدم نیست ... !